در زمان كودكي هروقت املا مي نوشتم
اشتباها" تيزرا هربار با "طا" مي نوشتم
نقطه ها را هم بدون دقت و قاطي و پاطي
گاه زير خط كرسي ، گاه بـالا مي نوشتـم
تيـز مي شـد طنــز ، امـا جـاي تعليمـم معلــم
چوب مي زد روي انگشتان من تا مي نوشتم
بعد در دفتر براي خنده اش با هـم قطـاران
بنده را بار دگر مي برد و آن را مي نوشتم
خنــده مي كردنــد همكــاران بـه همـراه معلـم
از من و من توي ذهن خويش انشا مي نوشتم:
تيز يعني خنده هاي ديگران و گريه ي مـن
اين همان انشاي تلخي بود كانجا مي نوشتم
............
بعــدها آن دفتـــر انشـــاي خــود را بـــاز ديـــدم
كلمه ي موصوف وطنزي راكه بي جا مي نوشتم
فرق تيـز و طنـز را فهميـده بودم در نگارش
گريه مي كردم وطنز از رسم دنيا مي نوشتم
طنـز يعنـي گريـه هـاي شاعـر و لبخنــد مردم
تلخ مي خوردم ولي در وصف حلوا مي نوشتم
معني آن واژه را آن روز اگر فهميـده بودم
گفت احمد با خودش امروز آيـا مي نوشتـم؟