طنز من يك عده اي را نيش زد، شرمنده ام
گاه از پشت وگهـي از پيش زد ، شرمند ه ام
بين قوم و خويش و منسوبيـن، كمي تـا قسمتي
طعنه بر خواهر زن و همريش زد،شرمنده ام
از ميــان خـواهـران همســرم يك عــده را
كم زد ويك عده اي را بيش زد،شرمنده ام
تا بيابـد سوژه در اقصــي نقـاط ايـن جهــان
نيمه شب برپشت بامش ديش زد،شرمنده ام
گاهي از شش تيغـه ها ايراد قانوني گرفت
گاه قانون را به تنگ ريش زد، شرمنده ام
شيرطبعش تا شود افزون،دوسطل ونيم آب
آخـردكان خـود قاطيـش زد ، شـرمنــده ام
گاه برنعل وگهي برميخ وگاهي سنگ وسيـخ
گاهگاهي هم به گرگ و ميش زد،شرمنده ام
بــا قلــم بــر دكـه ي تـزويـــر بــالا بنــــدهــا
صبح وظهروعصروشب آتيش زد،شرمنده ام
چونكه شاه مملكت جـزء خطـوط قـرمـز است
گوشه هايش را به يك درويش زد،شرمنده ام
خود زني هرچند كاري زشت وغير شرعي است
تيغ گاهي طنز من بـر خويـش زد ، شـرمنـد ه ام
تا شود شيرين ، به طنزتلخ خود احمد كمي
تـوي بيت آخـرش كيشميش زد،شـرمند ه ام