هم خسته ز بيرونم و هم خستهام از تو
هر قدر كه از زير بدم بدترم از رو
از نسخة ي بيمصرف هر دكتر بيخير
شد خانة ي مسكوني من سيلوي دارو
يك بار پس از مصرف بيدقت يك قرص
تا صبح زدم روي تشك پشتك و وارو
ديگر به حكيمان وطن نيست اميدي
از بس متخصص زده بيرون ز ابرقو
چون خاصيتي نيست در اين قوم محال است
اميد بهي داشتن از شلغم و كاهو
از اردك و مرغابي و گنجشك و حواصيل
شد بيشتر آمار فلاطون و ارسطو
يك عمر به تحقيق و پژوهش گذراندند
شد حاصلش اين نكته ي باريكتر از مو :
صد سال اگر بر لب جويي بنشيني
هرگز گذر عمر نبيني لب آن جو !
از قصة ي سوراخ و دم موش گذشتيم
حاشا كه رعايت شود اندازة ي جارو!
دور است سرِ آب در اين باديه افسوس
ما را به بلم نيست به جز دستة ي پارو
با اينكه دو بيت از غزلم غير ضروري ست
يك قافيه مانده ست مگر مي روم از رو !!