سهتا غصه بهشدت يادم افتاد
دوتاشان را بهسرعت بردم از ياد
يكيشان اينكه يادم رفته از كي
كتابم گير كرده توي ارشاد
«ز دست ديده و دل هردو فرياد
كه هرچه ديده بيند دل كند ياد»
دوباره نكتهاي را يادم افتاد
كتابم گير كرده توي ارشاد
ته چاه عميقي ميزنم داد
سر كوه بلندي ميوزد باد
به غير از سوزن من توي اين شعر
كتابم گير كرده توي ارشاد
طلب كردم دلار نرخ آزاد
فروشنده دوتا سكه به من داد
تشكر كردم از ايشان و گفتم
كتابم گير كرده توي ارشاد
اگر ظرف غذا باشد به تعداد
غذا هم ميرسد حتما به افراد
چرا پس با وجود اين عدالت
كتابم گير كرده توي ارشاد
اگر كه در بيايد از كسي داد
به سرعت ميرسد نيروي امداد
تعجب ميكنم با اينهمه نظم
كتابم گير كرده توي ارشاد
در عصر سايبر و تسخير پهباد
كه شد اينترنت ملي هم ايجاد
در عصر انفجار اطلاعات
كتابم گير گرده توي ارشاد
شبي شد ماهي از تنگ خود آزاد
و با آزادياش درسي به من داد
خجالت ميكشم ديگر بگويم
كتابم گير كرده توي ارشاد
«سيهچشمي به كار عشق استاد
به من درس محبت ياد ميداد
مرا از ياد برد آخر، ولي من »
كتابم گير كرده توي ارشاد
يكي دردش يكي درمانش آباد
يكي وصلش يكي هجرانش آزاد
«من از درمان و درد و وصل و هجران»
كتابم گير كرده توي ارشاد
گلي خوشبوي در حمام بغداد
رسيد از دست كاگب به موساد
پيامك زد به سيآياي، امآيسيكس
كتابم گير كرده توي ارشاد
يكي بويي شگفتانگيز ميداد
بهطوري كه وجودم رفت بر باد
«به او گفتم كه مشكي يا عبيري»
كتابم گير كرده توي ارشاد
دو شب خوردم به جاي شام سالاد
شدم از بند هرچي چربي آزاد
ندارم هيچ اضافهوزني اما
كتابم گير كرده توي ارشاد
نگاهم تا به چشمان تو افتاد
همه عقل و شعورم رفت بر باد
شما توي گلويم گير كردي
كتابم گير كرده توي ارشاد
بهناگه عابري در جوي افتاد
گرفتم دست او را باب امداد
وي از بنده تشكر كرد، گفتم
كتابم گير كرده توي ارشاد
يكي از پشتبام برج ميلاد
درون تونل توحيد افتاد
زدم اورژانس فورا زنگ و گفتم
كتابم گير كرده توي ارشاد
اگر دستم رسد بر چرخ زامياد
بهدقت ميكنم آن چرخ را باد
مگر آن لحضهها يادم رود كه
كتابم گير كرده توي ارشاد
سرم خلوت! حسابم پر! دلم شاد!
شدم از بند عقل آزاد آزاد
ديريم رام رام دارام رام رام ديريم رام
كتابم گير كرده توي ارشاد...